جدول جو
جدول جو

معنی هفت پوست - جستجوی لغت در جدول جو

هفت پوست
(هََ)
هفت بنیان است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان) :
همه آفریده ست در هفت پوست
بدو آفرین، کآفریننده اوست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ / زِ خوا / خا)
باهمت. بلندهمت:
من غلام آن مس همت پرست
که به غیر از کیمیا نارد شکست.
مولوی.
رجوع به همت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ پُ)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.
- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت قسمت و هفت ولایت روس. در آن زمان روس به هفت ولایت و هفت قسمت تقسیم می شده که نام چهار قسمت آن چنین است: برطاس، آلان، خزران و ایو. (از حاشیۀ شرفنامۀ نظامی چ وحید دستگردی ص 431) :
یکی لشکر انگیخت از هفت روس
به کردار هرهفت کرده عروس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
از آثار دورۀ صفوی در شهر اسپاهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفت نوبت
تصویر هفت نوبت
هفت نیابه هفت پستا هفت بارنوبت (نقاره) زدن بدرگاه سلاطین: (گرهفت نوبتت بدرقصبر میزنند نوبت بدیگری بگذاری وبگذری) (سعدی) توضیح درایامی سه نوبت میزدندودر روزگاری پنج نوبت ودرعهدی هفت نوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
هفت مجموعه کامل ازچیزی: (هفت دست صندلی)، مجموعه های کامل بسیارازچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پشت
تصویر هفت پشت
هفت نسل گذشته: (تاهفت پشتش همه تاجر وپولداربودند) -2 آبا واجداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
((~. دَ))
هفت مجموعه کامل از چیزی، کنایه از مجموعه های کامل بسیار از چیزی
فرهنگ فارسی معین
پوست بید
فرهنگ گویش مازندرانی